سال 1327 شمسی، در پی غصب قبله اول مسلمانان توسط صهیونیستها (با پشتیبانی آمریکا و انگلیس)، آیت الله کاشانی که در آن زمان یکی از برجسته ترین و شناخته شده ترین علمای ایران بود، مردم را دعوت به تظاهرات میکند و جمعیت انبوه در مقابل منزل ایشان جمع می شود.
حبیب الله که شانزده سال داشت و در کلاس سوم طلبگی درس میخواند نیز در میان جمعیت بود تا اولین گام فعالیتهای سیاسی خود را در راه مهمترین قضیه اسلام بردارد.
«در آن سال، آمریکا و انگلیس پذیرفتند که صهیونیستها در سرزمین اسلامی و عربی فلسطین، کشور بی ریشه و غاصبی به نام اسرائیل را سامان بدهند، لذا مرحوم آیت الله کاشانی از مردم دعوت کردند تا با برگزاری تظاهرات و راهپیمایی نسبت به غصب سرزمین فلسطین و قبله اول مسلمانان اعتراض کنند.
این راهپیمایی از جلوی منزل آیت الله کاشانی در پامنار شروع شد و تا مدرسه سپهسالار (حوزه علمیه شهید مطهری فعلی) در بهارستان ادامه داشت.
بعضی دستجات کوچک تر نیز از حوزههای علمیه مروی و حاج ابوالفتح حرکت کرده بودند و جلوی بهارستان میآمدند.
در این تظاهرات دژخیمان رژیم حمله سختی به تظاهرکنندگان دژخیمان رژیم حمله سختی به تظاهرکنندگان کردند که دو نفر به شهادت رسیدند و تعداد زیادی مجروح شدند و بقیه هم فرار کردند.
به دنبال همین تظاهرات بود که ریختند و اغلب نیروها را دستگیر کردند. مذهبیها، ملیها، چپها و حتی تودهایها را هم دستگیر کردند. من در پی این ماجرا برای اولین بار دستگیر شدم.
تعداد دستگیر شدگان زیاد بود اما من همراهم چیزی نداشتم، به همین خاطر شکنجه نصیب ما نشد؛ ولی دیگران که قبلا سابقه داشتند شکنجه دیدند.
هر چه از من پرسیدند، اظهار بی اطلاعی کردم، قیافهها و چهرههای مختلف به من نشان دادند ولی گفتم مرا عوضی گرفتید و من آن کسی که شما میگویید نیستم. وقتی نتوانستند چیزی به دست بیاورند، چند سیلی زدند و بعد از دو سه روز مرا آزاد کردند.» (1)
* حبس در پی ترور نخست وزیر
اول بهمن ماه 1343
«... نزدیکیهای ساعت 10 بود که ماشین منصور از قسمت شاه آباد وارد میدان بهارستان میشود و به طور عمودی جلوی درب مجلس میایستد.
چهار نفر از برادرها مسلح بودند، که در هر قسمتی که هر کدامشان زودتر با منصور برخورد کردند او مبادرت به عمل (ترور) بکند.
قبل از اینکه شوفر بیاید پایین، برگردد بیاید این ور درب را باز بکند، خود منصور درب را باز میکند و میآید بیرون...
محمد بخارایی هم از قسمت جنوب به طرف شمال داشت میآمد، [منصور] که درب را باز میکند و میآید، به فاصله دو متر بین این دو فاصله بود، گارد محافظ با دو تا ماشین بنز ایستاده بودند اما هنوز پیاده نشده بودند.
اسلحه هم لای دفترچهای در دست بخارایی بود. به مجرد اینکه منصور میآید پایین، بخارایی تیر اول را شلیک میکند که میخورد به شکم منصور، منصور که دولا میشود تیر دوم را میزند پس گردنش، تیر سوم را که میخواهد بزند [گارد محافظ میزنند زیر دستش]، اسلحه میپرد بالا.
محل ترور حسنعلی منصور در جوار مدرسه سپهسالار
بخارایی هنگام فرار، چون زمین یخبندان و سُر بود، میخورد زمین و دستگیر میشود.» (2)
تعداد دیگری از عاملین و دست اندرکاران اعدام انقلابی منصور نیر در روزهای آینده دستگیر شدند که حبیبالله عسکراولادی نیز جزو آنان بود.
چهار نفر از این افراد در دادگاه رژیم محاکمه می شوند و دادگاه برای چهار نفر از آنها حکم اعدام و برای برخی دیگر نظیر عراقی، انواری و عسکراولادی حکم حبس ابد صادر کرد.
محمدصادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیک نژاد و رضا صفار هرندی سرانجام در 26 خردادماه 1344 تیرباران شدند.
دادگاه ترور منصور/ردیف جلو از چپ: شهیدان بخارایی، صفارهرندی، نیک نژاد، امانی و عراقی/ حبیب الله عسکر اولادی در ردیف دوم (نفر سوم از چپ)
عسکراولادی اگرچه محکوم به حبس ابد شد اما پس از 13 سال از زندان آزاد و به ادامه مبارزات خود پرداخت.
حبیبالله عسکراولادی در طول چند دهه فعالیت انقلابی خود، سه مرتبه بازداشت شد که دو بار آن مربوط به اتفاقاتی بود که در مقابل مدرسه عالی شهید مطهری (مدرسه سپهسالار سابق) افتاد.
مدرسه عالی شهید مطهری (سپهسالار سابق)
چند دهه از آن سالها گذشت تا اینکه روزگذشته بار دیگر حبیبالله عسکراولادی به میدان بهارستان برگشت اما این بار تنها و غریب نبود، هزاران نفر از دوستداران انقلاب پیکر این پیرمرد 82 ساله را تشییع کردند و امروز نیز همان مردم برای ادای احترام به این مبارز قدیمی انقلاب به مدرسه عالی شهید مطهری آمدند.
پی نوشت:
1- خاطرات مرحوم حبیب الله عسکراولادی
2- خاطرات شهید حاج مهدی عراقی 13920817000070